دو شعر خوانده شده درمراسم تجلیل ازهمکاران حجه الاسلام ناصری فرد توسط مدیر مسؤول کانون فرهنگی هنری صاحب الزمان (عج) روح الله میرزایی.

شعر اول

چشم دل

چشم دل را سعی کن بینا کنی
آنچه نتوان دید را پیدا کنی

آن زمانه گر که تو بینا شوی
وآن هدف را در دلت برپا کنی

گر که تو با عمق دل، بی اعتنا
چشم سر بندی،به قلبت رو کنی

دیگر آنجا از خودت بی خود شوی
این جهان را بر خودش اهدا کنی

تو ببندی چشم سر بر هر غمی
زان که تو مقصود خود پیدا کنی

دل به دریا میزنی من بعد از این
خود رها کرده، خودت امحا کنی

یک همینک حاجتی آید پدید
آن موقع که چشمان دلت بینا کنی

چه میبینی در آن حالت که غافل میشوی
همچو مولانا خودت را در خودت گم میکنی

حلاج قبل از مرگ خود باما چه گفت؟
اشعارش چه گفت آیا تو درکش میکنی؟

این سوالی هست بس دشوار و سخت
پاسخش خواهی بر توست بینایش کنی

هر مکان در هر زمان یابی عزیز
گر که تو چشم دلت بینا کنی

چشم دل را سعی کن بینا کنی
زان که گر بینا شوی کاری کنی

شاعر: روح الله میرزایی

شعر دوم

شعر برای حاجی آقا ناصری فرد

من از دیار مردمان بی نشان
من از تبار تیر های در کمان

من از سکوت قله های استوار
من از تمام حرف های بی زبان

تو دشت های دور و من کنار کوه
و منکه قد کشیده ام به آسمان

به راستی که غربتت ستودنیست
به راستی که عاشقی و بیکران

تو خسته ای و شهر هم بدون تو
پر از غم و پر از سکوت بی امان

.
.
.

بیا برای بودنت دوباره یا علی بگو
بیا که کانون بدون تو رسیده دست دیگران

تویی که جنس مردمی، تویی به زحمت آشنا
تویی به یاد مردمت، بریده ای دل از جهان

نشد محبتی ز خلق، کمی نصیب بودنت
نشد ولی به خاطر تمام مردمت بمان

به منزلش نمیرسد تمام آرزو ی ما
بیا که شهر بی تو هم، نمیرسد به کاروان

تویی که در نگاه تو،پراز نجابت خداست
بیا و مهر باطلی، بزن به غصه هایمان

شعر از: محمد عرب.باکمی تغییر

نظرات شما عزیزان:

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: